نیستان مشربم ،جز حرف داغ دل نمی گویم
به سینه تخم حسرت می نشانم،ناله میرویم
تو رفتی و دل گمگشته را در سینه می جویم
ســــــراغی تا ز رویت بشنـوم آیینه می بویم
نه تنــــــها دیده را در حیرتت آیینه می سازم
صلایی شـــــــــوق دیدار تو دارد, هر بن مویم
اسیــــــــر برق نیرنگ تماشایی کیــم یارب !
قیامت میــکند امشب ،شکست رنگ بر رویم
همان آهنگ خواموشی بود درس کمـــال من
یکی طفــل ادب پرورده ی ,این کنـــــج زانویم
میان انتخاب مو شـــــــگافان, از کتــاب حسن
گرفتــــــــار طلسم معنی شــــاه بیت ابرویم
به بزم حالم از دمسردیی واعظ چه می پرسی؟
بسان شخص سرما خورده میسوزد سرو رویم
به غیــــر معنی برجسته با طبعم نمی سـازد
همه سنگ گهــــــــر پرورده آغــــــوش ترازویم
گداز است آبیار مزرع پر حســـــــــرتم دانش
گیاهی باغ دردم با نسیـــــــــم ناله می رویم
------------------------------------------
احمد دانش دانش